صاعقه قسمت 9

14:30 1402/2/16 | Fateme Hashemi

هیچی ندارم  ککه بگم 

صاعقه قسمت 9

از زبان امی 
همه ساکت بودیم اسکروج داشت رد می شد ما که خوابید بودیم و دیدم یک چیزی دستش هست یکم بلند شدم دیدم میکروفون زولا هستش و همین ترور هم گردبند که من به سونیک دادم اتیش گرفتم دلم می خواست برم و تیکه تیکش کنم ولی اگر میرفتم لو میرفتیم 
من دیدین دست اسکروج چییییییییی بود دلم... 
صاعقه  اره 
شدو اره 
من حتما گرفتنشون باید نجاتشون بدیم
صاعقه  درسته اما اول بهتر بریم... 
شدو کجا نه کنه مارو میخوای دوستی تقدیم شیاطین کنی 
صاعقه نه این جا امن نییت بهتر بریم احتمال دیده این که دیده بشیم زیاد 
شدو از کی تاحالا شما دستور میدی 
صاعقه  شدو داری کلافم میکنی 
من بسهههههه دیگه سرم خوردین 
صاعقه به جناب اقای شدو چیزی بگو که هی مزه میریزن 
شدو حال باشه دارم برات 
من واییییی از دسته شما دوتا بریم دیگه 
بعد راهی شدیم توی راه اون توتا داشتن جرو بحس می کردن دیگه طاقت نداشتم بخواتر همین 
من می کشمتون  
بعد هم با چکشم زدم فرع سر هردوتاشون دیگه ساکت شدن 
«صاعقه» 
خیلی سرم درد می کرد شدو هم که داشت تلو، تلو، میخورد واقعن دلم خنک شد  همین جوری توی راه بودیم رسیدیم به یک سه راهی رسیدیم من یک راه رفتم شدو هم یک راه امی هم همینطور یکم که رفتم یک در باز دیدم که داخل سنگ ها بود و دره اهنی هم بود کنجکاویم گل کرد و رفتم داخل یک ازمایش گاه بود یکم که بیشتر نگاه کردم یک راه رو دیدم که به یک در بود رفتم و نزدیک در شدم در باز بود یک فضای بود که نور کمی داشت رفتم داخل و کمی جلو رفتم کم کم چشمام به تاریکی عادت کرد اون جا یک عالمه سلول بود 
من این جا کجاس بهتر احتیاط کنم 
ناگهان صدای کی نفر شنیدم 
؟؟؟  بلاخر توی چنگم هستین 
؟؟؟  فقط بزار بیام بیرون میدونم چی کارت کنم 
؟؟؟  خیلی رو داری 
من یکم نزدیک شدم یک داد شدیدی شنیدم که باعث نرم جلو 
؟؟؟  ایییییییییییییی صدای بلند 
؟؟؟  حالا یاد می گیری که نباید با من این جوری حرف بزنی 
عصبابی شدم  و دوبار همون صدا و نور های ابی 
؟؟؟ اییییییییییییییی 
؟؟؟  هه خیلی ضعیفی هستی 
؟؟؟  می.. کش... مت 
؟؟؟  تو منو یاد پدرم می ندازی 
دیگه طاقت نیواردم و وارد عمل شدم 
من بسکن وگرنه...  فی...  لی...  کس...  تو... این...  جا 
فیلیکس به به شاهزاده خانوم 
من تو یک خیانت کاری 
فیلکس هه  فکنم باید بهت بگم من با دیگه اگمن هستم 
هیچی نگفتم و بعد یه نگاهی به پایین انداختم خشکم زده بود 
فیلکس به من نگاه کرد بعد هم 
فیلیکس چیه خشکت  زده 
یک هو یک صدایی اومد 
؟؟؟  ببین کی این جاس 
من اهههههههه دوباره تو 
از این جا برو 
من نیاز نیست نگران من باشه جاناتان و بعدشم من اومدم نجادت بدم 
جاناتان باشه
ناگهان سونیک  exe به سمت من اومد من هم جاخالی دادم و اماده حمله شدم که ناگهان یک چیزی خورد توی سرم  چشمام تار میدید یکی بهم ضربه زد و باعث برم توی دیوار 
دیگه عصبانی کردیم 
رفتم سمتشون یک خارپوشت سبز رنگ بود شروع کردم به چرخیدن و بهشون یک ضربه زدم و پرت شدن سریع فیلکس رو با یک ضربه زدم کنار و دست جاناتان رو گرفتم 
من باید بریم اوضاع خطریه 
جاناتان من جای بقیه رو می دونم 
من خوبه 
بعد با سرعت رفتیم من باید به امی خبر بدم 
من بینم تومیدونی چیجور باید به بقیه خبرداد 
جاناتان به کی میخوای خبر بدی
من خب من و امی شدو اومدیم 
جاناتان این جا انتن نیست و گرنه می شد با بیسیم خبر داد ( همون چیز های که داخل سونیک بوم بودن که بهم خبر میدادن منظورم از همون هاست اسمش رو نمیدونم) 
من لعنتی 
بعد یک جا وایسادیم در حال فکر کردن بودم که جاناتان گفت 
جاناتان حالا میخوای چیکار کنی 
من باید بریم دبال زویی چون می تونه داخل پیدا کردن بقیه کمکون کنه 
جاناتان درسته اون رو بردن زندای که جای قلعه هست که خیلی هم نگهبان دار پر از تله هم هست  
من بس بزن بریم 
جاناتان واقعن 
من اره ما دونفر هستیم و خب تو قدرت نامرعی شدن رو داری درسته 
جاناتان اره 
من یک نقشه دارم(خوب تو اول میری سمت نگهبان ها اونم نامرعی بعدشم از قدرت تخریبت استفاده کن و سقف  روشون پیاده کن بعد هم به من علامت بده که باهم بریم تو و از اونجا راهون جدا میشه من میرم سمت زندان و توهم ربات هارو گیج کن و از قدرت استفاده کن و اونجارو نابود  کن و همین جا هم دیگرو می بینیم 
جاناتان باشه بریم 
من بریم

ادامه دارد