افسانه سرعت قسمت 3

14:03 1402/2/25 | Fateme Hashemi

خوب برین ادامه و یک چیزه دیکه این اتفاقات مال 5سال قبل از اومدن صاعقه هست 

از زبان امی بخشید 
* ما از  کارگاه تیلز که اون سر دنیا او مدیم این سر دنیا 
*گفتم سریع هستم 
* اول باور نکردم و... 
* و الان بار کردی درسته 
* اره و خوب این جا هم یک کارگاه ولی زویی صداش میکنه گاراج و زویی هواپیما و ماشین...  می سازه 
* جالبه حالا تو چه قدرتی داری 
* خوب من یک چکش دارم ولی یک چکش معمولی نیست من به هر شکلی از چکش فکر کنم به همون شکل در میاد مثلا اگر به یک چکش بزرگ فکر کنم چکشم همون شکلی میشه و یا اگر به یک چکشی فکر کنم یه هروقت یک بشکن بزنم هر جای دنیا باشه بیاد توی دستم همون طوری میشه 
* عجب قدرتی 
* ممنون 
* از بلندگو:  همه عضای مقاومت سریع بیان به اتاق عملیات فوری 
* باید بریم امی 
* بریم 
سونیک دسته من رو گرفت و با سرعت به طرف در ورود به پایگاه رفت بعد از گذشته سه سالون به اتاق عملیات رسیدیم و وارد شدیم که لویس گفت 
* سریع حاضر شین یک عملیات اضطراری داریم و سونیک لباس تو داخل کمد 46 هست سریع بپوش 
* بله 
من رفتم و حاضر شدیم

بلیز لباسش 

ناکلز 

تیلز  

سونیک

امی و چکش 

زویی با صدای بلند گفت 


* اکس تورنادو اماده پرواز باید بریم
همه با سرعت سوار تورنادو شدیم من و سونیک روی بال ها بودیم 
ناکلز تیلز بلیژ و زویی داخل...  کمی بعد فرود اومدیم  همه پیاده شدن من با تعجب رو به زویی 
* این جا  اموزشگاه مقاومت 
بعد زوی با چشم های نیمه باز و قیافه  سرد بی روح 
* خوب معلومه شما باید به این خارپشت چیزی یاد بدی ماهم بر می گردیم 
* خوب چرا همه رو اوردی 
* چون واقعی تر باشه و بعدشم غروب میام دنبالتون دیر کنین رفتم 
* باشه 
بعد هم رفتن من بودم سونیک وارد اموزشگاه شدیم  بعد به سونیک گفتم 
* سونیک باید از موانه عبرور کنی و بعد هم باید از موانه بپری و 
از اون طناب ها بگیری و خودتون به اون جا برسونی و بعد هم باید روی اون صفحات بپری و بعد بیای پایین و نباید از قدرت استفاده کنی 
* باشه من رفتم 
سونیک شروع کرد به خوبی از موانه داشت رد میشد بعد هم رسید به پریدن از موانه پرید و یک پاشو به دیوار تکیه داد و بلافاصله پرشه دوم رو انجام داد و خودشو چرخوند و اون پاشو گذاشت و یا یک چرخش پرید اون ور و من هم رفتم توی جایی که بتونم ببینمش و بعد هم رفت و یک طناب رو گرفت و همین طور هم بعدی و بعدی و بعد هم به خوبی روی صفه ها می پرید و اومد پایین 
* کارت خوب بود 
*  خوب قبول شدم
* رئیس مقاومت باید بگه 
* باشه چجوری قرار کار من رو ببینه 
*  آیکیو خوب من فیلم گرفتم 
* درست 
بعد هم روی صندلی نشتیم و منتظر زویی بودیم خیلی برام سوال که اگر اون اتفاق نمی افتاد الان بچه ها مثل قبل بودن یا نه خیلی درد ناکه واقعن تلخ بود مرگ اون ها همرو ناراحت کرد هنوز باور نکردم که مرده حتی اشک من هم درومد دلم واسه زویی میسوزه  

☆از زبان سونیک ☆

نشسته بودیم دیدم که زویی اومد و رو به امی کردم دیدم حواسس نیست 
☆ امی امی زویی اومد امیییییییی 
☆ ها چیشده
با اشار به امی گقتم که زویی اومد و رفتیم که سوار شیم توی راه بودیم که زویی
☆هی امی کار این تازوار چطور بود هوم؟ 
☆ خوب بود 
☆ خوب یعنی افتضاح 
من رو به زویی کردم 
☆ چی نه ول کنین دیگه 
☆ باشه بابا چرا داغ میکنی 
کمی بعد رسیدیم پیاده شدیم 
شب بود من هم خیلی خیلی خسته بودم و از بچه ها خداحافظی کردم راهی خونه شدم توی راه بودم که به خیابون خلوت رسیدم اهههههههه  از این خیابون بدمم میاد اسمس هم خیلی مزخرفه اخ ماه سیاه هم شد اسممممم 
( نویسنده:  موافق هستم) پام درد میکرد نمی دونم چرا ولی احساس کردم یکی پشتم سریع برگشتم ولی کسی نبود حتما خیالاتی شدم راه خودم رفتم ولی یک صدایی اومد 
«مرگ منتظره» 
با این حرف سرجام وایسادم نه میخ کوب شدم گفتم 
☆هه بامزه بود تیلز بیا بیرون و اون دستگاه تغییر صدات رو هم خاموش کن 
«مرگ از ان شماشت و مرگ شما را میخواهد» 
دیگه داشت غضیه جدی میشد داد زدم 
☆ کیییییییییییی هستی هااااااا «صدای خیلی خیلی خیلی بلند» 
« من مرگ هستم من خودت هستم من نابودی هستم» 
یک نفر نه سه نفر از لای مه بیرون اومدن و من سر خام میخ کوب شدم 
☆ چیییییی این امکان ندارهه ای اوضی هااا 
«سلاممممممم منتظرم بودی» 
اونا اسکروج و مفلیس اون یکی رو نمیشناختم ولی خیلی شبیه من بود 
☆بریدد وگرنه... 
اسکروج: وگرنه چیییی هااااا 
ابه دهنمو قورت دادم گار گرفتم و اسکروج هم اسلحه اش رو دراورد و اماده شلیک کرد مفلیس هم اماده بود اون ناشناس هم همین طور خدا رحم کنه شروع کردم به دویدن که اسکروج یک گلوله زد و خوشبختانه به من نخورد و و شاخه ها سیاه هم از زمین بیرون می اومدن و من هم به زیبایی تمام جاخالی میدادم و خوب اون ناشناس هیچ کاری نمی کرد و یک هو از زمین بلند شد و گفت 
«سلام سونیک خارپوشت من سونیک  exe هستم»(نویسنده: خوب میدونم دارین چی پشت سرم حرف میزنید ولی باید بدونید که سونیک  exe موقتی هست و من خودم شخصیت های بد هم دارم😀😁) تقلید کارررر اه ولش کن من الان چیکار کنم یک از شاخه ها پام رو گرفت و وارونه شدم و از زمین هم جدا 
☆این نامردیه من حواسم نبوددددددددددددددددددددددددد
اسکروج: خوب بین کی داخل تله افتاده خوب چیجوری شرت رو کم کنم 
ناگهان
«ولش کن» صدای بلند» 
بعد هم یک ضربه اون هارو به عقب پرت کرد 
و یک صدای اشنای دیگر 
«کیاسسس کنننترووو» 
لبخد زدم و زیر لب 
«واقعن ممنون امی و شدو» 
و چشمام بسته شد 




تاریکی و پایان 





.  . 
















.. 


 

 شوخی کردمممممم 🥸😂😂
برید پاین 







. . 















































.

کم کم چشمام رو باز کردم و دیدم روی تختم هستم و سرم رو چرخوندم امی شدو رو دیدم و روی تختم نشتم 
« امی ساعت چنده» 
« بیدار شدی خوب ساعت:  12:مرگ هست 
و ناگهان همه جا سیاه شده و از خواب پریدم و چشمام رو باز کردم دیدم داخل خیابون هستیم و خوب امی شدو هم بالا سرم 
امی: بیدارررر شدییی 
☆اره من چند ساعت بیهوش بودم 
شدو: یک ساعت 
بلند شدم و 
☆ خوب برم خونه دیگه راستی اونا کجا هستن 
شدو: کاری کردیم که از این جا اومدنشون پشیمون بشن 
امی: درسته کمک میخوای 
☆نه ممنون 
وبا سرعت به طرف خونه رفتم وقتی رسیدم درو باز کردم و رفتم از پله ها بالا و بدونه این که لباسم رو عوض کنم رفتم و خوابیدم

از زبان امی /صبح

زیییییییییییییییییییییییییییییییینننننننننننننننننننننننننننننننننننننگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
از خواب بیدار شدم و و گوشی مو خاموش کردم و رفتم حاضر شم یونیفرم پوشیدم و رفتم که صبحانه اماده کنم دیدم شدو خوابه رفتم که بیدارش کنم
♡شدوو بیدار شو دیر شد ها 
♡باشه الان بلند میشم 
بعد بلند شد من هم رفتم صبحانه اماده کنم که کردم کمی بعد هم شدو اومد چند لغمه خوردیم و راه افتادیم به طرف مدرسه وای دیروز عجب روزی بود توی ماشین که بودم رژ زنگ زد 
♡الو
♡سلام امی تو راهی 
♡اره چطور 
♡توی مدرسه قتل اتفاق افتاده که... که کسی که مرده...

ادامه دارد